فتوکل علی الله
وبگاه بهارنارنج

♥بهارنارنج♥

♥تحمل نداره نباشی♥...♥دلی که تو تنها خدا شی♥

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً



فتوکل علی الله

بازدید : 703

 

 

در زمان پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم مردي هميشه متوكل به خدا بود

 

و براي تجارت از شام به مدينه مي آمد .

 

روزي در راه دزد شامي سوار بر اسب ، بر سر راه او آمد و شمشير به قصد كشتن او كشيد .

 

تاجر گفت : اي سارق هرگاه مقصود تو مال من است ، بيا بگير و از قتل من درگذر .

 

سارق گفت : قتل تو لازم است ، اگر ترا نكشم مرا به حكومت معرفي مي كني .

 

تاجر گفت : پس مرا مهلت بده تا دو ركعت نماز بخوانم ؛ سارق او را امان داد تا نماز بخواند .

 

مشغول نماز شد و دست به دعا بلند كرد و گفت : بار خدايا از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم تو شنيدم

 

هر كس توكل كند و ذكر نام تو نمايد در امان باشد ، من در اين صحرا ناصري ندارم و به كرم تو اميدوارم .

 

چون اين كلمات بر زبان جاري ساخت و به درياي صفت توكل خويش را انداخت ،

 

ديد سواري بر اسب سفيدي نمودار شد ، و سارق با او درگير شد . آن سوار به يك ضربه او را كشت

 

و به نزد تاجر آمد و گفت : اي متوكل ، دشمن خدا را كشتم و خدا تو را از دست او خلاص نمود .

 

تاجر گفت : تو كيستي كه در اين صحرا به داد من غريب رسيدي ؟

 

گفت : من توكل توام كه خدا مرا به صورت ملكي در آورده و در آسمان بودم

 

كه جبرييل به من ندا داد : كه صاحب خود را در زمين درياب و دشمن او را هلاك نما .

 

الان آمدم و دشمن تو را هلاك كردم ، پس غايب شد . تاجر به سجده افتاد و خداي را شكر كرد

 

و به فرمايش پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در باب توكل اعتقاد بيشتري پيدا كرد .


پس تاجر به مدينه آمد و خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله رسيد و آن واقعه را نقل كرد ،  

 

و حضرت تصديق فرمود آري توكل,متوکل را به اوج سعادت مي رساند

 

و درجه متوكل درجه انبياء و اولياء و صلحاء و شهداء است.

 

 

منم توکلم فقط و فقط به خودشه خدایا تو این وضعیت فقط تورو دارم و بس کمکم کن

 

امیدم فقط به بزرگیشه به رحمشه خدایا کمکم کن....

 



نظرات شما عزیزان:

pj
ساعت2:22---9 مرداد 1393
داستان قشنگی بود . مرسی .
پاسخ:ممنونم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



════════ ೋღ♥ღೋ ════════








یا حسین-بهارنارنج